ایرانیان جو زده
از گذشته نه چندان که بازار توزیع کوپن و این چیزها در کشور داغ بود، گاهی تب تشکیل صفوف مختلف در کوی و برزن چنان بالا میگرفت که خیلیها به محض مشاهده هر صفی، پیش از آنکه فلسفه تشکیلش را بدانند، برای خود و حتی نزدیکانشان در انتهای آن نوبت میگرفتند. البته این موضوع تا امروزه برپا بوده و هیچ وقت عوض نشده چرا که یکی از خاصیت های اساسی این افراد است که البته خیلی وقت ها دیگر صف نیست و من همیشه فکر میکنم اگر روزی شرایط بحرانی پیش بیاید حداقل ۲۰٪ از مردم در این صفوف چیزی بهشون نخواهد رسید، برای مثال صف توزیع مرغ در بندرعباس و یا فستیوال بستنی چوپان.
البته مصادیق بالای آن و فراگیری آنها حاکی از این است که جوزدگی تا مغز استخوان جامعه ایرانی نفوذ کرده، در حدی که رواج اپیدمیک آن را هیچ کس نمیتواند انکار کند. از نمونههای ساده و پیش پا افتاده همچون بوقزنی دستهجمعی پشت چراغ قرمز بگیرید تا سطوح رفتاری کلانتر از جمله کنشهای جمعی سیاسی و اجتماعی، همه و همه موید درستی همین گزاره هستند.
پیشینه «جوزدگی ایرانی» هر چه که باشد، قطعاً پیدایش شبکههای اجتماعی (مجازی) و رواج آن در میان ایرانیان، نقطه عطفی در تاریخ آن است، هر کس که فقط یک بار گذرش به این شبکههای مجازی افتاده باشد، در درستی این گزاره لحظهای تردید نمیکند که رفتارهای ایرانیها در اینجاها به شکل دراماتیکی متاثر از «جو» است؛ چه آن که تنها اگر ایرانی باشید میتوانید یک روز از خواب برخیزید و در کمال تعجب ببینید بسیاری از دوستانتان عکسهای پروفایل خود را به تصویر گوسفند تغییر دادهاند و این همه برای اعتراض به کشتار حیوانات در عید قربان انجام شده است. نه اشتباه نکنید! اینکه همین اعتراضکنندگان همیشه، گوشت قرمز میخورند و همین عید قربان را در زندگی واقعی خود، به نزدیکانشان تبریک میگویند، به شما و هیچ کس دیگر ربطی ندارد، اینگونه چونوچراتراشیهای منطقی و جستجوی روابط علی-معلولی در گفتمان جوزدگی هیچ جایگاهی ندارد. یا برای فوت افراد یا هر اتفاق دیگری دست به این نوع حرکات میزنند. نمونه تمامعیار دیگری از جوزدگی مجازی ایرانی (که البته این افراد از دیگرانی که به واقع اپل زامبی شدهاند متفاوتند چرا که رفتار آنها همیشه اینگونه خواهد بود) فوت استیو جابز بود. در آن روزها نقل قولی به مطایبه، دهان به دهان میگشت که« طرف فرق آیفون در خانهاش را با iPhone نمیداند اما عکس پروفایل خود را به عکس استیو جابز تغییر داده است»، این شوخی به اعتبار شوخی بودنش، رگههایی از اغراق هم با خود داشت اما کیست که نداند، اندوه مجازی ایرانیها برای مرگ استیو جابز، تنها در گفتمان جوزدگی ایرانی بود که میتوانست قابل تعریف و تفسیر باشد.
فراتر از این مسئله، امواج هیجانی، همیشه موجسواران خاص خود را هم تربیت میکند، در جامعهای این چنین مستعد برای جوزدگی، خیلیها –از رسانهداران و سیاسیون گرفته تا کارتلهای بزرگ اقتصادی- برای استفاده از این پتانسیل اغوا میشوند. اینگونه است که در بزنگاههای مهم، افکار عمومی به سادهترین شکل ممکن منحرف میشود و در این میان بیش از کسی که آدرس غلط میدهد، جامعهای که مترصد دریافت آدرس غلط است اهمیت دارد.
فضای هیجانی از آنجا که ضداستدلال است، با گفتوگو نسبتی نمیتواند داشته باشد و این نکتهای است برای اهل نظر؛ خصوصاً آن دسته که میخواهند بفهمند چرا این روزها جامعه ایرانی بیش از همیشه از گفتوگو رویگردان است.
با تصرف و تلخیص از عصرایران